هنری فورد گفته بود: «من تعداد انبوهی خودرو خواهم ساخت. چنان ارزان که هر کسی بتواند برای خودش بخرد». شاید این حرف در زمان او تخیلی به نظر میآمد.
زمانی که شرکت فورد را تاسیس کرد، تقریبا ۴۰ ساله بود. در آن زمان (سال ۱۹۰۳) قیمت خودرو بسیار گران بود و تنها عدهی اندکی از ثروتمندان توان خرید آن را داشتند. با اینحال تنها در طول ۴ دهه، چشمانداز نوآورانهی فورد نه تنها اولین خودروی انبوه مطمئن و در استطاعت عموم را تولید کرد.
خودرو در آن دوران وعدهی آیندهای درخشان را میداد و فورد نیز آرزو داشت در این آینده سهمی داشته باشد. بنابراین در سال ۱۸۹۱ فورد بیشتر وقت خود را صرف ساخت وسیلهای میکرد که آن را «چهارچرخه» مینامید. اختراعی خام که از دو دوچرخه در کنارهها به همراه یک موتور بنزینی تشکیل شده بود. پس از نزدیک به یک دهه کار بر روی چهارچرخه، فورد توانست ویلیام اچ مرفی (سرمایهدار بزرگ دیترویتی که در صنعت چوب فعال بود) را متقاعد به سواری بر روی چهارچرخهی دست سازش بکند.
این ماجراجویی تنها یک سال دوام آورد. فورد میتوانست خودرو بسازد، ولی سرعت تولیدش به حدی نبود که بتواند شرکت را سرپا نگه دارد. فورد شجاع، ایدهی تولید خودروی مسابقه را مطرح کرد. او این ایده را راهی برای معرفی کردن خودش و خودروی خود میدید.
رویای او تولید خودرویی بود که هر کسی بتواند آن را بخرد. مدل T بر این رویا، جامهی عمل پوشاند. این مدل سادهتر، مطمئنتر و ارزانتر از مدل A بود. مدل T وقتی در سال ۱۹۰۸ عرضه شد، لقب «اسب حلبی» را به دست آورد. این خودرو در طول چند ماه به چنان موفقیتی رسید که فورد اعلام کرد شرکتاش توانایی دریافت سفارش جدیدی را ندارد. فورد موفق به تولید خودرو برای تودهی مردم شد، اما چالشی جدید برایش به وجود آمده بود. چگونه سرعت تولیدش را بالا ببرد تا بتواند متناسب با میزان سفارش خودرو تولید کند.
فورد توانست قیمت تمام شدهی خودرو را صدها دلار کاهش دهد. این کاهش قیمت فورد را به دو هدف رساند که یکی فراهم آوردن لذت داشتن خودرو برای تعداد زیادی از مردم بود و دوم اینکه او توانست تعداد زیادی شغل با دستمزد عالی به وجود آورد.
نجام فقط یک کار تکراری به مرور زمان باعث کاهش انگیزهی کارگران و خستگی و کاهش بازده آنان میشد. این کاهش بازدهی، شرکت را مجبور به جذب نزدیک به ۱۰۰۰ کارگر برای موقعیتهای شغلی خالی شرکت میکرد. برای حل این مشکل، فورد تصمیم گرفت حقوق روزانهی کارگران را به ۵ دلار (بیش از دو برابر حقوق کارگران آن روزها) برساند.
فورد در سال ۱۹۱۹ با خرید تمام سهام شرکت، این مشکل را نیز حل کرد. با آزادی فورد در کنترل شرکت، او چند ایدهی جدید را نیز اجرایی کرد. علاوه بر تولید تراکتور و هواپیمای تک سرنشین، مسیر پستی سریع و اولین زمانبندی منظم برای پروازهای مسافربری از اقداماتش بود. اما بدون شک بزرگترین کار او، تاسیس کارخانهی Rouge-a (کارخانهی خودروسازی) در امتداد مسیر رود Rouge بود.
ازارها در حال تغییر بود و فورد داشت از نیازهای زمان عقب میافتاد. فورد با اولین رقیب جدیاش یعنی شورلت (Chevrolet) مواجه شد. در حالی که فورد تمام ۲۰ سال گذشته را وقف تولید تنها یک مدل کرده بود، شورلت استراتژی متفاوتی در پیش گرفت. شورلت هر سال یک مدل جدید و بهبود یافته را تولید میکرد. استراتژی شورلت باعث شد فورد در بازار از آنها عقب بیفتد.
وقتی در سال ۱۹۲۹ بازار سهام با سقوط روبهرو شد، وضعیت شرکت فورد موتور از بسیاری از رقبایش بهتر بود. به لطف موفقیت مدل A، شرکت از دو سال رکود و ناکامیاش خارج شد.
افراد جوان، بشردوست و آرمانگرا تبدیل به کارخانهدارانی شدند که معتقد بودند کارگر نباید به طور روزمزد کار کند، مگر اینکه مجبور باشد. برای اطمینان دادن به کارگران بابت امنیت شغلیشان، فورد یک واحد خدمات تاسیس کرد. در این واحد یک مدیر و تعدادی سرکارگر حضور داشتند که بیشتر آنها از محکومین سابق یا بوکسورها بودند.
با آگاهی از عدم صلاحیت عقلی هنری فورد که روزبهروز شکل جدیتری میگرفت، روزولت ایدههایی مانند آوردن مدیرهایی به مجموعهی فورد یا حتی ملی کردن این شرکت را در سر میپروراند. بهجای اینها، در آگوست سال ۱۹۴۳ نیروی دریایی تصمیم به برگرداندن نوهی ۲۶ سالهی هنری فورد (هنری فورد دوم) از جنگ کرد. آنها امیدوار بودند او بتواند دوباره نظم را به شرکت آشفتهی فورد برگرداند. برای ماهها همسر هنری فورد (کلارا) به او اصرار میکرد که امور را به دست نوهشان بسپارد، اما او قبول نمیکرد. در نهایت همسر ادسل (النور) هنری فورد را تهدید کرد که اگر ریاست شرکت را به دست نوهاش نسپارد، سهم خودش از شرکت را میفروشد.
این اخراج ناخواسته او را به مرگ نزدیکتر کرد. سرانجام او در اثر خونریزی مغزی در سن ۸۴ سالگی و بر روی شانههای همسرش درگذشت. دهها هزار نفر برای شرکت در مراسم خاکسپاری او شرکت کردند. برخی از کارخانههایش به احترام او تعطیل و در برخی سکوت اعلام شد.
با هدایت هنری بنت که به واسطهی داشتن ارتباطات زیرزمینی شخصی بدنام بود، گروهی از افراد گردنکلفت و بیرحم را استخدام کرد تا با ارعاب و تهدید مانع از همکاری کارگران با اتحادیهی کارگران خودروسازی شود. در سال ۱۹۳۷ سرویس خدمات، گروهی از اتحادیهی کارگران خودروسازی که موفق شده بودند بروشورهایی را در کارخانه پخش کنند، ظالمانه کتک زدند.
. کلارا به ندرت در تصمیمات او دخالت میکرد، ولی در این مورد میترسید این بحران به خشونت وحشتناکی تبدیل شود. او هنری را تهدید کرد که در صورت پایان ندادن به این اعتصاب از او جدا میشود. در ماه می سال ۱۹۴۱ «فورد موتور» عضوی از اتحادیه شد. توافقی که دورهی جدیدی در ارتباطات کارگری در صنعت خودروسازی را به وجود آورد. سرانجام کارگران از چتر پدرسالاری فورد که به لطف ارعاب واحد خدمات ایجاد شده بود، خارج شدند.